بازی اتومبیلدزدی بزرگ: سن آندریاس (Grand Theft Auto: San Andreas) یا همانطور که با نام کوتاهتر خود GTA San Andreas معروف است، با دریافت تحسین تقریباً همهجانبه از سوی منتقدان، دارای یک داستان یا روایت طولانی، پیچیده اما بسیار زیبا است.
داستان این بازی دارای عناصر انتقام، دوستی، فداکاری و عشق است که باعث شده یک داستان غنی و جذاب باشد. اگر شما هم مثل من هیچوقت نتوانستید این بازی را تا انتها بازی کنید و داستان این بازی همچنان برایتان سوال است پیشنهاد میکنم در ادامه این مقاله با ما همراه باشید.
رویدادهای گذشته سیجی
کارل جانسون (سیجی) در خیابان گروو (Groove Street)، گانتون، لوس سانتوس به دنیا آمد و در آنجا بزرگ شد. او در یک خانه با مادرش بورلی (Beverly)، برادرانش شان (سوییت) و برایان، و خواهرش کندل زندگی میکرد. سویت، سیجی و دوستانشان ملوین هریس (بیگ اسموک) و لنس ویلسون (رایدر) از کودکی به باند خیابانی خانواده گروو استریت پیوستند. سویت در ردههای گروه ترقی کرد و رهبر آن شد، در حالی که کارل معاون او بود و بیگ اسموک و رایدر از افسران ارشد محسوب میشدند. باند گروو استریت فمیلیز در لوس سانتوس قدرت گرفت و برای کنترل خیابانها با بالاس و واگوس درگیر شد.
در سال 1987، برایان جانسون درگذشت. علت مرگ او هرگز آشکار نشد، اما گمان میرود کارل در آن زمان حضور داشته اما تلاشی برای کمک به برایان نکرده است. سویت، کارل را مسئول مرگ برایان میدانست که منجر به ترک لوس سانتوس از سوی کارل و نقل مکان به لیبرتی سیتی شد. در آنجا کارل به عنوان دزد خودرو برای جوئی لئونه (Joey Leone) کار میکرد.
در این حین باند گروو استریت فمیلیز شروع به از دست دادن قدرت کرد، زیرا دشمنانشان با تجارت مواد مخدر در لوس سانتوس قویتر شده بودند. سرانجام آنها اکثر مناطق خود را از دست دادند و بالاس و واگوس صاحب آنان شد. باند سوییت با تقسیم شدن به سه شاخه، تسلط خود بر مناطق باقیمانده تحت کنترل خود را حفظ کرد.
بازگشت سیجی (CJ)
در سال 1992، گروه بالاس نقشه ترور سویت را برای محروم کردن گروو فمیلیز از رهبرشان و تصرف مناطق تحت کنترل آنها کشیدند. آنها با استفاده از یک خودروی Sabre، از داخل خودرو به سمت خانه کارل تیراندازی انجام دادند. اما بالاس به جای سویت بورلی، مادر کارل و سوییت را کشتند.
سویت با کارل تماس گرفت و او را از مرگ مادرشان باخبر کرد، و کارل موافقت کرد برای شرکت در مراسم ترحیم به لوس سانتوس برگردد.
کارل در فرودگاه فرود آمد و با تاکسی به خانه مادرش رفت. اما در مسیر توسط فرانک تنپنی، ادی پولاسکی و جیمی هرناندز، افسران یک واحد فاسد پلیس لوس سانتوس به نام C.R.A.S.H. دستگیر شد. آنها وسایل او را سرقت کردند و تهدید کردند که او را به اتهام قتل یک افسر دیگر به نام رالف پندلبری محکوم میکنند، مگر آنکه هر زمان که آنها او را احضار کنند برایشان کار کند.
پس از آنکه C.R.A.S.H. کارل را رها کرد و به او هشدار داد که تحت نظر خواهد بود، او به خانه مادرش رفت و با بیگ اسموک دیدار کرد. پس از آنکه اسموک به سی جی قول داد که متوجه خواهند شد چه کسی مادرش را کشته، این دو برای شرکت در مراسم ترحیم راهی شدند. در آنجا کارل با سویت، کندل و رایدر دیدار کرد. سویت از بازگشت کارل ناراضی بود و ادعا میکرد که کارل “فرار” کرده است. کندل از رفتار سویت عصبانی شد و رفت. ناگهان بالاس تلاش به تیراندازی از داخل خودرو کردند و ماشین اسموک را نابود کردند. پس از فرار از این حمله، سی جی، سویت، اسموک و رایدر به سمت خیابان گروو رفتند.
با دیدن وضعیت نابسامان گروه، کارل تصمیم گرفت بماند و به بازسازی گروه در گروو استریت کمک کند.
کارل شروع به کار با سوییت، بیگ اسموک و رایدر برای بازگرداندن قدرت به گروهشان کرد. در ابتدا او کارهای کوچکی انجام میداد مانند پاک کردن نشانها و نقاشیهای باند دشمن، پاکسازی محله از فروشندگان مواد مخدر، خرید اسلحه از Emmet، و تیراندازیهای درون خودرو در مناطق تحت کنترل بالاس. سرانجام او به عملیاتهای بزرگتری مانند سرقت اسلحه برای اعضای گروه از منابع مختلف در سراسر لوس سانتوس به همراه رایدر پرداخت، و در چندین معامله بزرگ اسموک را همراهی کرد. در این زمان، سی جی همچنین با دوست و عضو موقت باند به نام OG Loc ملاقات کرد که تازه از زندان آزاد شده بود و از کارل کمک خواست تا همبندی سابقش را بکشد.
پس از آن، سی جی به OG Loc کمک کرد تا در صنعت رپ نامی برای خود دست و پا کند. کارل برای او تجهیزات موسیقی را از یک پارتی ساحلی و همچنین کتاب اشعار خواننده مشهور Maddog را دزدید.
سپس در یک پارتی خانگی که OG Loc برگزار کرده بود، چند نفر از بالاس به گروو استریت حمله کردند اما سیجی و سوییت موفق به دفع آنها شدند.
در ادامه، سویت از CJ میخواهد که دوست پسر جدید کندل، سیزار ویالپاندو را که رهبر گروه اسپانیاییتبار واریوس لوس ازتکاس (Varrios Los Aztecas) است تحت نظر بگیرد. با وجود قضاوتهای اولیه، کارل درمییابد که سیزار مرد خوبی است و واقعاً به کندل علاقه دارد. بعدتر، سیجی در یک مسابقه اتومبیلرانی با سیزار شرکت میکند و پس از آن این دو دوستان خوبی میشوند. در همین حال، سی جی از سوی پلیسهای فاسد CRASH احضار میشود که او را مجبور میکنند در عملیاتهای مشکوک آنها همچون آتش زدن خانهای که اعضای واگوس در آن حضور داشتند، و متوقف کردن یک جلسه بین برخی از بالاس و مافیای روسی به آنها کمک کند.
سرانجام، سی جی موفق میشود منطقه گلن پارک را از بالاس بگیرد و یکی از اعضای سابق گروه گروو استریت را که به بالاس پیوسته و لقب او لیتل ویزل (Little Weasel) بود بکشد. کمی بعد، سویت به کارل میگوید که چندین نفر از اعضای ارشد بالاس قصد دارند در مراسم ترحیم ویزل که کین (Kane) نیز در آن حضور خواهد داشت شرکت کنند، و برادران از این فرصت برای کشتن آنها و تضعیف دشمنانشان استفاده میکنند. پس از آنکه سی جی مناطق بیشتری را برای گروو استریت از رقبایشان تصرف کرد، سویت تصمیم میگیرد با کمک سی جی، بیگ اسموک و رایدر، این سه شاخه فمیلیز را دوباره متحد کند. اما این جلسه مورد حمله پلیس قرار میگیرد و گروه پس از یک تعقیب و گریز طولانی به سختی موفق به فرار میشوند.
با تضعیف شدید بالاس، سوییت تصمیم میگیرد زمان آن رسیده که گروه گروو استریت کنترل لوس سانتوس را به دست بگیرد و برنامهریزی میکند که با کمین در زیر تقاطع مالهولند، به جنگ گروهی از بالاس پایان دهد. اما پیش از آنکه بتواند به برادرش در این حمله ملحق شود، سی جی از سوی سیزار احضار میشود که از او میخواهد در وردانت بلافس با او ملاقات کند. در آنجا سیزار فاش میکند که او در حال تحقیق درباره تیراندازی درون خودرویی بوده که منجر به مرگ بورلی مادر سی جی شد و دریافته که هدف اصلی سوییت بوده است. درست در همان لحظه، آن دو بیگ اسموک، رایدر، crash و چند نفر از بالاس را میبینند که از یک گاراژ حاوی یک اتومبیل Sabre سبز رنگ، همان ماشینی که در تیراندازی استفاده شده بود، بیرون میآیند. این موضوع به CJ میفهماند که بیگ اسموک و رایدر گروه گروو استریت را به بالاس فروختهاند و با پلیسهای فاسد همکاری داشتهاند، و آنها کسانی بودند که تیراندازی درون خودرو را برای کشتن سوییت و نابودی باند گروو سازماندهی کرده بودند.
سیجی همچنین درمییابد که سویت باید در یک تله گرفتار شده باشد و برای نجات او میشتابد، اما او را مجروح مییابد. سوییت به کارل دستور میدهد که فرار کند اما کارل امتناع میکند و موجهای متوالی بالاس را میکشد. اما به زودی پلیس میرسد و هر دو برادر را دستگیر میکند. سویت به بیمارستان زندان منتقل میشود، در حالی که سی جی توسط پلیس به خارج از لوس سانتوس، به شهر کوچک انجل پاین (Angel Pine) در منطقه روستایی وتستون تبعید میشود.
تبعید سیجی
CRASH به کارل هشدار میدهد که به لوس سانتوس برنگردد و تلاشی برای کشتن بیگ اسموک نکند، در غیر این صورت سوییت در زندان شکنجه خواهد شد. آنها همچنان کارل را تهدید میکنند تا برای آنها کار کند و به او ماموریت میدهند که یک منبع اطلاعاتی را که تحت حمایت FBI است و قصد دارد فساد آنها را برملا کند، بکشد. پس از انجام این ماموریت، کارل تصمیم میگیرد شروع به کسب درآمد کند و با سیزار تماس میگیرد که به او توصیه میکند با کاتالینا، دختر عمویش ملاقات کند. سیجی با کاتالینا ملاقات میکند و این دو انواع سرقتهای کوچک را با هم انجام میدهند که در جریان آن یک رابطه کوتاهمدت با هم برقرار میکنند.
به زودی کارل توسط تنپنی، رئیس پلیس فاسد برای یک ماموریت دیگر احضار میشود و با یک درویش به نام تروث (The Truth) که تامینکننده ماریجوانای تنپنی است آشنا میشود. تنپنی از سیجی میخواهد در تولید مقدار زیادی مواد مخدر که در آینده نزدیک به آن نیاز خواهد داشت، به تروث کمک کند. تروث از کارل میخواهد یک کمباین را از یک مزرعه بدزدد و به او تحویل دهد، و قول میدهد وقتی علف مورد نیاز تنپنی آماده شد، با کارل تماس بگیرد. کمی بعد، کارل با سیزار تماس میگیرد و اصرار میکند که او با کندل لوس سانتوس را ترک کنند، زیرا گروههای گروو استریت فمیلیز و واریوس لوس آزتکاس هر دو منحل شدهاند و مناطق آنها توسط بالاس و واگوس تصرف شده است. سیجی با سزار و کندل ملاقات میکند و برای آنها یک خانه در انجل پاین اجاره میکند تا زمانی که مکان بهتری برای اقامتشان پیدا کند.
بعدها، کارل شروع به شرکت در مسابقات اتومبیلرانی برای کسب درآمد میکند و در یکی از مسابقات با ووزی مو (Wu Zi Mu)، رهبر نابینای Mountain Cloud Boys از زیرمجموعه باند سن فیرو آشنا میشود. کارل همچنین در یک مسابقه با دوست پسر جدید کاتالینا به نام کلود شرکت میکند و تصرف یک گاراژ در دوهرتی، سن فیرو را از آن خود میکند. پس از جدایی از کاتالینا که با کلود به سمت لیبرتی سیتی میرود، سیجی نزد تروث برمیگردد که به او میگوید محموله مواد مخدر برای تنپنی آماده است.
اما مزرعه علف لو رفته بود و پلیس موفق به کشف آن میشود که منجر میشود کارل و تروث آنجا را به آتش بکشند و یک هلیکوپتر پلیس را با موشک منهدم کنند، سپس همراه با مواد مخدر به گاراژ کارل در سن فیرو بروند.
سن فیرو
کارل با سزار و کندل در گاراژ ملاقات میکند و متوجه میشود که گاراژ متروکه است. او عصبانی میشود، اما خواهرش او را آرام میکند و میگوید که میتوانند آن را به یک تعمیرگاه موفق تبدیل کنند. کارل از برخی آشنایان تروث از جمله مکانیکهای دوین (Dwaine) و جثرو (Jethro)، و متخصص الکترونیک زیرو (Zero) میخواهد تا به او در راهاندازی گاراژ کمک کنند. کمی بعد، تنپنی با کارل تماس میگیرد تا به او بگوید زمان استفاده از ماریجوانای تهیه شده از تروث فرا رسیده است و به او دستور میدهد آنها را در صندوق عقب خودروی یک دادستان منطقهای که در حال تحقیق درباره او و پولاسکی بوده جاسازی کند. کارل دستور را اجرا میکند و دادستان دستگیر میشود. بعدها تنپنی و پولاسکی به طور ناگهانی به کارل سر میزنند و این بار از او میخواهند که یک خبرنگار را که درباره آنها تحقیق میکرده دنبال کند تا به لوس سانتوس بازگردد و او و یک خبرنگار دیگر که با او ملاقات میکرده را بکشد.
در طول اقامت در سن فیرو، سیجی مغازه کنترل از راه دور زیرو را میخرد و به او کمک میکند تا در یک جنگ رباتی کنترل از راه دور با رقیب خود Berkley پیروز شود. او همچنین با کمک به تریادها در برنده شدن در یک جنگ گروهی علیه یک گروه ویتنامی به نام پسران دانانگ (Da Nang Boys)، اعتماد و احترام ووزی (Woozie) و تریادها را جلب میکند.
یک روز سزار با سیجی تماس میگیرد تا به او اطلاع دهد یک خودروی متعلق به بالاس را دیده که از تقاطع مالهولند خارج شده و به سمت حومه شهر میرود. آنها آن را تا انجل پاین دنبال میکنند، جایی که از یک ملاقات بین رایدر و چند مرد دیگر عکس میگیرند. سیجی و سیزار به زودی متوجه میشوند که این مردان جیزی بی (Jizzy B.)، تیبون مندز (T-Bone Mendez) و مایک تورنو (Mike Toreno) رهبران سندیکای لوکو (Loco Syndicate) هستند؛ سازمانی که کراک کوکائین به بیگ اسموک، رایدر و بالاس تامین میکند.
با تصمیم به نابودی این سازمان، کارل ابتدا با پیشنهاد خدمات به جیزی در آن نفوذ میکند. پس از انجام چندین ماموریت برای سازمان، سیجی سرانجام اعتماد آنها را جلب میکند، سپس به آنها خیانت کرده و جیزی را میکشد. با استفاده از تلفن جیزی، کارل از جلسه بعدی سندیکا با بالاس آگاه میشود که با کمک سیزار و تریادها به آن حمله میکند و هم تیبون و هم رایدر را میکشد. کارل بعدها هلیکوپتر تورنو را نیز منهدم میکند که ظاهراً موجب مرگ او و همچنین نابودی کارخانه مواد مخدر سندیکا میشود و آنها را از گردونه خارج میکند.
با نابودی سندیکای لوکو، سیجی تمرکز خود را بر کسب درآمد از طریق کسب و کار گاراژش میگذارد. او نمایندگی وانگ کارز را میخرد و در آموزشگاه رانندگی ثبت نام میکند تا تکنیکهای پیشرفته رانندگی را فرا بگیرد که بعدها به او و سیزار در سرقت انواع خودروها برای نمایندگی کمک میکند.
Tierra Robada و Bone County
چند وقت بعد سیجی یک تماس ناشناس از شخصی که صدای خود را تغییر داده است دریافت میکند که از او میخواهد به مزرعهای در تیرا روبادا برود. کارل آنجا با تورینو که باید مرده میبود مجدد ملاقات میکند و تورینو خود را همان فرد ناشناسی معرفی میکند که با او تماس گرفته بود.
تورینو به سیجی میگوید که سوییت در یک زندانی در ایالت محبوس است و افسر رالف پندلبری که پلیس میخواست قتل او را گردن کارل بیندازد، با دستور تنپنی به قتل رسیده است زیرا که میخواست او را به قانون معرفی کند.
تورینو توضیح میدهد که یک مامور مخفی است و از کارل میخواهد در چندین ماموریت خطرناک و غیرقانونی مشارکت داشته باشد و در قبال این کمک او سوییت آزاد خواهد شد.
کارل که چاره دیگری نداشت این پیشنهاد را قبول میکند و چندین کار برای او انجام میدهد. تورینو از کارل میخواهد یک پایگاه هوایی متروکه را بخرد و خلبانی و هدایت هلیکوپتر را یاد بگیر تا در ماموریتهای بعدی تورینو به او کمک کند.
حین اینکه کارل در این پایگاه است تروث پیش او میرود و از او میخواهد یک جت پک 60 میلیون دلاری از منطقه 69 را بدزد. سپس کارل از این جت پک برای دزدین یک ماده ناشناس سبز رنگ از ارتش استفاده میکند و آن را به تروث میدهد که در ازای این کار تروث جت پک را به کارل میدهد.
لاس ونتوراس
کمی بعد سیجی تماسی از ووزی که حالا بیزیزنس منی موفق است و کازینویی در لاس ونچوراس دارد دریافت میکند و از سیجی میخواهد با او ملاقات کند.
کارل به لاس ونتوراس میرود و درمییابد که بیزینس کازینو به دلیل دشمنی خانوادههای لئونه، سینداکو و مافیای فورلی آن طور که باید نمیتواند کار کند.
کارل قبول میکند که به ووزی کمک کند و از کازینو او دفاع میکند. در ادامه کارل دشمنان را دفع میکند و آنان را میترساند تا رئیس خود را لو بدهند و موفق هم میشوند و یک کارخانه پلاستیک تحت کنترل سینداکو را که چیپهای کازینوی فیک را تولید میکند را کشف میکند. سینداکو قصد داشت این چیپهای فیک را وارد کازینو ووزی کند، ووزی برای انتقام نقشه یک دستبرد به کازینوی رقیب کالیگولا را میکشد.
او کارهای متعددی نظیر دزدین دینامیت، عکاسی محل و بدست آوردن کارت ورود امنیتی و انفجار ژنراتور سد برای قطع برق و غیره برای آمادگی برای این دستبرد انجام داد.
بعدا کارل تماسی از تروث دریافت میکند که به او میگوید آنها با گروه موسیقی جدیدشان به کویر رفته و نعشه شده اند و یادشان رفته خوانندهشان را بردارند و بدون او برگشته اند و از کارل میخواهد این عضو گروهشان را به همراه مدیر گروه کنت پل نجات دهد که سیجی آنها را نجات داده و به کازینوی کالیگولا میرساند که کن روزنبرگ مدیر آن است. سیجی از این موقعیت استفاده میکند و با کن همکاری کرده و با او آشنا میشود.
سیجی درمییابد که کن به عنوان مدیری بی طرف توسط هر مافیا برای اداره کازینو انتخاب شده است و او در صورت بروز هرگونه مشکل بین این مافیاها تهدید به مرگ شده است.
اندکی بعد بین دو مافیای سینداکو و لئونه ناسازگاریهایی رخ میدهد که بعدا تبدیل به جنگی تمام عیار بین هر سه مافیا میشود.
این امر موجب میگردد تا سالواتوره لئونه، بزرگ خاندان لئونه، برای تصاحب کازینوی کالیگولا به لاس ونتوراس سفر کند. کارل جانسون به سالواتوره پیشنهاد کمک میکند که سالواتوره از آن استقبال میکند تا در جنگ با دو خاندان مافیای دیگر از کمک وی بهرهمند گردد و بدین ترتیب کنترل بیشتری بر کازینو داشته باشد. نخست، سالواتوره از کارل میخواهد تا چند قاتل مزدور که با هواپیما به شهر آمدهاند را به قتل برساند. سپس از او میخواهد تا به لیبرتی سیتی سفر کرده و رئیس خاندان فورلی، مارکو فورلی را بکشد. در حین ماموریت ترور مارکو، کارل به کن، پل و مکر کمک میکند تا از دست گروه جنایتکار فرار کنند. او با جعل مرگ آنها و توصیه به فرار از لاس ونتوراس، به آنان یاری میرساند.
پس از جلب اعتماد سالواتوره، کارل تصمیم میگیرد تا کازینوی کالیگولا را غارت کند. با کمک ووزی، زیرو و ترایادها، این سرقت با موفقیت انجام میشود و قدرت گانگسترها را تضعیف میکند تا تریادها بتوانند به راحتی کازینو را اداره کنند.
ووزی از کارل میخواهد تا شریک تجاری او شود و کارل این پیشنهاد را میپذیرد و آن دو شروع به اداره مشترک کازینو میکنند.
کارل تماس تهدیدآمیزی از سالواتوره دریافت میکند اما آن را نادیده میگیرد و تمام روابطش را با گانگسترها قطع میکند. در طول اقامتش در لاس ونتوراس، کارل با خواننده رپ مدداگ نیز ملاقات میکند و او را از یک اقدام خودکشی نجات میدهد؛ چرا که مدداگ پس از آنکه کارل ناخواسته موجب افول کارنامه هنری اش شد، دچار افسردگی شده بود.
بعدها تنپنی و پولاسکی از کارل میخواهند تا در یک ماموریت نهایی شرکت کند و یک مامور اداره مبارزه با مواد مخدر را به قتل برساند و یک پرونده را تحویل بگیرد. کارل پرونده را تحویل میگیرد و تنپنی از او میخواهد تا در یک روستای متروکه در بیابان با او ملاقات کند تا پرونده را تحویل دهد. اما در آنجا، تنپنی به کارل خیانت میکند و پولاسکی را میفرستد تا کارل و هرناندز، که اطلاعاتی در مورد فساد همکارانش به بازرسی داخلی داده بود، را بکشد و دفن کند. هرناندز جان کارل را نجات میدهد اما در این فرایند، پولاسکی او را میکشد. کارل پولاسکی را تعقیب و در نهایت او را نیز به قتل میرساند.
با موفقیت کازینوی ووزی، کارل کار اداره آن را خسته کننده مییابد، چرا که هم او و کندل میخواهند به لس سانتوس بازگردند. کارل متعجب میشود که مدداگ پس از بازگشت از کمپ ترک اعتیاد، به ملاقاتش میآید و از او میخواهد تا مدیریت او را بر عهده بگیرد و دوباره کارنامه هنری اش را احیا کند. کارل موافقت میکند و همراه با کندل و سیزار به لس سانتوس باز میگردد. آنجا با کمک ترایادها، خانه مدداگ را که برای خرید مواد مخدر به واگوس فروخته بود، پس میگیرد. سپس از کن روزنبرگ، کنت پل و مکر که آنها نیز به لس سانتوس آمده اند، میخواهد تا برای مدداگ کار کنند و به او در احیای کارنامه هنری اش کمک کنند.
بازگشت به لوس سانتوس
کارل به زودی با بازدید ناگهانی تورینو روبرو میشود که از او در یک لطف آخر میخواهد یک جت جنگی را بدزد و کشتیهای جاسوسی را نابود کند. کارل این کار را انجام میدهد و تورینو به وعده خود عمل میکند و سوییت را زودتر از زندان آزاد میکند.
کارل به استقبال برادرش میرود و سعی میکند با تمام کسب و کارهایی که از زمان ترک لوس سانتوس به دست آورده است، او را تحت تاثیر قرار دهد؛ از تعمیرگاه خود در سن فیرو، کازینو در لاس ونتوراس و مدیریت مدداگ برایش میگوید. اما سوییت از سبک زندگی جدید کارل که باعث شده است گروه خود را فراموش کند، راضی نیست. برای اثبات وفاداری اش، کارل برادرش را به گانتون میبرد و با هم کار میکنند تا خیابان گروو را از چنگ بالاس پس بگیرند و خانواده گروو استریت را دوباره احیا کنند.
برادران جانسون سپس شروع به پس گرفتن قلمرو گروه خود از رقبا میکنند و تلاش میکنند تا ردی از بیگ اسموک پیدا کنند. با آگاهی از اینکه بی داپ، عضو سابق گروه، برای اسموک کار میکند، کارل و سوییت به سراغش میروند تا در مورد محل اسموک اطلاعاتی کسب کنند اما موفق نمیشوند؛ با این حال، آنها موفق میشوند بیگ بر (Big Bear) را متقاعد کنند که مصرف مواد را ترک کرده و دوباره به گروه بپیوندد. بعدها کارل به سوییت نیز کمک میکند تا Idlewood را از بالاس پس بگیرد و مدداگ انتقام خود را از اوجی لوک، که ورشکسته شده است بگیرد در حالی که داگ به طور رسمی دوباره کار رپ را از سر میگیرد و تقریبا تمام لوس سانتوس را از آن خود میکند.
در همین حال، تنپنی به اتهامات مختلف دستگیر و محاکمه میشود اما به دلیل کمبود شواهد تبرئه میشود. این امر مردم لوس سانتوس را خشمگین میکند و منجر به یک اعتراض و شورش گسترده در سراسر شهر میشود. در این زمان، کارل به سیزار کمک میکند تا قلمروی گروهش را از واگوس پس بگیرد و همچنان به تصرف مناطق بیشتری از بالاس و واگوس ادامه میدهد، تا اینکه خانواده گروو استریت به قدری قدرتمند میشود که سوییت میتواند محل اسموک را پیدا کند.
برادران جانسون به قصر کراک اسموک میروند تا برای خیانتش به گروه، او را بکشند. اما کارل از سوییت عذرخواهی میکند و او را متقاعد میکند تا اجازه دهد خودش با اسموک تنها روبرو شود تا جبران اشتباهاتش را کرده باشد. کارل پس از گذشتن از سد دفاعی کاخ، در نهایت با بیگ اسموک روبرو میشود و سعی میکند با او گفتگو کند، اما اسموک شروع به تیراندازی به سمت کارل میکند. در درگیری ناشی از آ، کارل اسموک را به طور وخیمی مجروح میکند. اسموک در حال جان دادن به خیانت خود به گروه برای پول اعتراف میکند و در یک جمله معروف میگوید که “همه نام مرا به خاطر خواهند سپرد! بیگ اسموک!”. کارل با تاسف از مرگ اسموک یاد میکند و آن را هدر رفتن میخواند.
بعدا تنپنی برای گرفتن سهم خود از پول قاچاق مواد بیگ اسموک به آنجا میرسد و کارل را تهدید میکند تا پول را درچمدانش بگذارد، زیرا قصد دارد با آن پول از شهر فرار کند. او سپس سعی میکند کارل را بکشد اما کارل زنده میماند.
تنپنی سعی میکند با یک آتش نشانی فرار کند اما سوییت از نردبان آویزان میشود. کارل با ماشین آنها را تعقیب میکند و زمانی که سوییت از نردبان میافتد، موفق میشود او را نجات دهد. برادران دوباره با هم تنپنی را تعقیب میکنند؛ سوییت پشت فرمان مینشیند و کارل به افسران پلیس و اعضای گروههای شورشی که آنها را تعقیب میکنند، شلیک میکند. تنپنی کنترل ماشین آتش نشانی را از دست میدهد و از پل بالای خیابان گروو سقوط میکند و پس از گفتن جمله “خیابانها را پاک کرده است”، باﻻخره میمیرد. تروث به کارل برای شکست دادن سیستم تبریک میگوید، سپس همگی برای جشن گرفتن به خانه جانسون میروند.
در آخرین صحنه کارل، سوییت، کندل و سیزار در حال گفت و گو در مورد آینده هستند که مدداگ، کن، کنت پل و مکر نیز میرسند و مدداگ اولین ریکورد طلای خود را با افتخار نشان آنها میدهد.
در این حین که همه در حال شادی هستند سیجی با گفتن “میخوام ببینم محله چه خبره” به بیرون میرود. با مرگ تنپنی شورشها نیز تمام شده و در نهایت عدالت به لوس سانتوس برگشته است.
با اتمام این صحنه داستان بازی GTA San Andreas، یکی از بهترین بازیهای تاریخ بازیهای ویدیویی به پایان میرسد.
امیدواریم از بازی کردن جیتیای و همچنین خواندن این مقاله لذت برده باشید.
منبع: gta.fandom